English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1822 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
find and replace U پیدا کردن و جایگزین نمودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fasted U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
replaces U جایگزین کردن
replaced U جایگزین کردن
replace U جایگزین کردن
replacing U جایگزین کردن
sub U جایگزین کردن
subs U جایگزین کردن
substituted U قائم مقام جایگزین کردن
substituting U قائم مقام جایگزین کردن
substitute U قائم مقام جایگزین کردن
replacement cost U هزینه جایگزین کردن چیزی
substitution U جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
refan U جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
demonetization U سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
degauss U پاک کردن داده از روی نوارمغناطیسی و جایگزین کردن داده جدید
instate U برقرار کردن منصوب نمودن
delineate U ترسیم نمودن معین کردن
glamorize U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorized U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizes U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizing U فریبا نمودن طلسم کردن
deposing U عزل نمودن خلع کردن
adjusts U تسویه نمودن مطابق کردن
glamorising U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorises U فریبا نمودن طلسم کردن
immersing U غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses U غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed U غوطه ور کردن شناور نمودن
immerse U غوطه ور کردن شناور نمودن
delineating U ترسیم نمودن معین کردن
adjusts U تصفیه نمودن تنظیم کردن
delineates U ترسیم نمودن معین کردن
delineated U ترسیم نمودن معین کردن
glamorised U فریبا نمودن طلسم کردن
deposes U عزل نمودن خلع کردن
extrapolated U قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolating U قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolates U قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolate U قیاس کردن استقراء نمودن
depose U عزل نمودن خلع کردن
adjusting U تسویه نمودن مطابق کردن
condition U شرط نمودن شایسته کردن
adjusting U تصفیه نمودن تنظیم کردن
palpate U لمس کردن امتحان نمودن
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
gains U پیدا کردن
average U پیدا کردن
find U پیدا کردن
averaged U پیدا کردن
finds U پیدا کردن
to pick up U پیدا کردن
to look up U پیدا کردن
acquire پیدا کردن
tracks U پیدا کردن
tracked U پیدا کردن
pin point U پیدا کردن
track U پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
averages U پیدا کردن
gained U پیدا کردن
detect U پیدا کردن
detected U پیدا کردن
smell out U با بو پیدا کردن
detecting U پیدا کردن
detects U پیدا کردن
gain U پیدا کردن
averaging U پیدا کردن
to search out U پیدا کردن
to pluck up one's heart U دل پیدا کردن
postulating U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulates U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulate U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulated U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
To belittle oneself . To make oneself cheap. U خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
fractionate U تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
overlapped U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
give tongue U عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
liaise U ارتباط پیدا کردن
hade U تمایل پیدا کردن
qualifies U شایستگی پیدا کردن
dampening U رطوبت پیدا کردن
to win fame U شهرت پیدا کردن
demonetize U تنزل پیدا کردن
dampen U رطوبت پیدا کردن
to think out U با فکر پیدا کردن
converge U تقارت پیدا کردن
dampens U رطوبت پیدا کردن
equation of payments U قاعده پیدا کردن
come to an agreement U موافقت پیدا کردن
converges U تقارت پیدا کردن
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
to take a ply U تمایل پیدا کردن
to take umbra at U رنجش پیدا کردن از
converged U تقارت پیدا کردن
dampened U رطوبت پیدا کردن
liaised U ارتباط پیدا کردن
liaises U ارتباط پیدا کردن
qualify U شایستگی پیدا کردن
liaising U ارتباط پیدا کردن
to spring a leaguer U رخنه پیدا کردن
touts U خریدار پیدا کردن
declining U شیب پیدا کردن
stammered U لکنت پیدا کردن
prove opplicable U مصداق پیدا کردن
take to U تمایل پیدا کردن به
tout U خریدار پیدا کردن
preempt U حق تقدم پیدا کردن
stammers U لکنت پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. U چاره پیدا کردن
luff U لنگر پیدا کردن
stammer U لکنت پیدا کردن
take to U تمایل پیدا کردن
converging U تقارت پیدا کردن
touted U خریدار پیدا کردن
touting U خریدار پیدا کردن
declines U شیب پیدا کردن
shields U حفاظ پیدا کردن
declined U شیب پیدا کردن
shield U حفاظ پیدا کردن
to become a necessity U لزوم پیدا کردن
decline U شیب پیدا کردن
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
to win nny one's affections U محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
warm up U قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
respire U امید تازه پیدا کردن
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
deeping of capital U عمق پیدا کردن سرمایه
overmaster U مهارت کامل پیدا کردن در
respiring U امید تازه پیدا کردن
respires U امید تازه پیدا کردن
respired U امید تازه پیدا کردن
out maneuver U برتری مانور پیدا کردن
pay dirt <idiom> U زیر خاکی پیدا کردن
radar trapping U اختلال پیدا کردن رادار
to come to an understanding U پیدا کردن سازش پیداکردن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
shocks U هول وهراس پیدا کردن
shocked U هول وهراس پیدا کردن
wavered U فتور پیدا کردن دو دل بودن
shock U هول وهراس پیدا کردن
wavering U فتور پیدا کردن دو دل بودن
to nerve oneself U قوت قلب پیدا کردن
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
wavers U فتور پیدا کردن دو دل بودن
to pick up U فراگرفتن دوباره پیدا کردن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
hit on/upon <idiom> U پیدا کردن چیزی که میخواهی
waver U فتور پیدا کردن دو دل بودن
to make the pot boi; U معاش خود را پیدا کردن
to pick out U باگوش پیدا کردن دریافتن
genealogize U شجره کسی را پیدا کردن
swells U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumble U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiate U مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiated U مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge U رخنه پیدا کردن تراوش کردن
asphyxiates U مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiating U مختنق کردن خناق پیدا کردن
swell U ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbles U لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
graving dock U اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
to seek somebody out U جستجو برای پیدا کردن کسی
rubbed U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
pull oneself together U بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
rubs U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
radio direction finding U پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
unbalance U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalances U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
rub U اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
shortest U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to get the upper hand U برتری جستن تفوق پیدا کردن
to get a meat for a bird U برای مرغی جفت پیدا کردن
make out U معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
ruts U شور پیدا کردن فحل شدن
rut U شور پیدا کردن فحل شدن
wavers U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered U تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver U تردید پیدا کردن تبصره قانون
short U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shorter U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
unbalancing U بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
scare up <idiom> U ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
to orient oneself U چهار سوی خود را پیدا کردن
surging U تکان خوردن لغزش پیدا کردن
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to make friends [to make connections] U رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1I may find a prince
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2میشود جواب دهید برای په جواب flower bed را پیدا نکردیم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com